Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . برگه ذرت
2 . چیپس
3 . ترد
4 . تروتازه
5 . سرد و خشک (هوا)
6 . مختصر (نحوه گفتار)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
crisp
/krɪsp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
برگه ذرت
کورن فلکس
1.apple crisp
1. کورن فلکس با طعم سیب
2
چیپس
a packet of smoky bacon crisps
یک بسته چیپس بیکن تنوری
[صفت]
crisp
/krɪsp/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: crisper]
[حالت عالی: crispest]
3
ترد
خرتخرتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترد
1.Store the crackers in a tin to keep them crisp.
1. بیسکویتها را در یک قوطی انبار کن تا آنها را ترد نگهداری [تا ترد باقی بمانند].
4
تروتازه
تازه و سفت
crisp apples
سیبهای تروتازه
5
سرد و خشک (هوا)
A crisp fall day
یک روز پاییزی سرد و خشک
6
مختصر (نحوه گفتار)
کوتاه
disapproving
1.Her answer was crisp, and she gave no details.
1. پاسخ او کوتاه بود و او هیچ جزئیاتی را ذکر نکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cripps pink
crippled
crinoline
crinkly
cringe
crispbread
crispen
crispy
criss-cross applesauce
crisscross
کلمات نزدیک
crisis
crippling
crippled
cripple
cripes
crispbread
crispy
crispy chips
criss-cross
criss-crossing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان