[اسم]

crisp

/krɪsp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برگه ذرت کورن فلکس

  • 1.apple crisp
    1. کورن فلکس با طعم سیب

2 چیپس

a packet of smoky bacon crisps
یک بسته چیپس بیکن تنوری
[صفت]

crisp

/krɪsp/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: crisper] [حالت عالی: crispest]

3 ترد خرت‌خرتی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ترد
  • 1.Store the crackers in a tin to keep them crisp.
    1. بیسکویت‌ها را در یک قوطی انبار کن تا آنها را ترد نگه‌داری [تا ترد باقی بمانند].

4 تروتازه تازه و سفت

crisp apples
سیب‌های تروتازه

5 سرد و خشک (هوا)

A crisp fall day
یک روز پاییزی سرد و خشک

6 مختصر (نحوه گفتار) کوتاه

disapproving
  • 1.Her answer was crisp, and she gave no details.
    1. پاسخ او کوتاه بود و او هیچ جزئیاتی را ذکر نکرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان