Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به حالت ضربدری بودن
2 . ضربدری
3 . ضربدر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to criss-cross
/ˈkrɪs krɔːs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: criss-crossed]
[گذشته: criss-crossed]
[گذشته کامل: criss-crossed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به حالت ضربدری بودن
حالت ضربدری داشتن
1.Railway lines criss-cross the countryside.
1. خطوط راهآهن به حالت ضربدری از روستا رد شده بودند.
[صفت]
criss-cross
/ˈkrɪs krɔːs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more criss-cross]
[حالت عالی: most criss-cross]
2
ضربدری
متقاطع
a criss-cross pattern
یک الگوی ضربدری
[اسم]
criss-cross
/ˈkrɪs krɔːs/
قابل شمارش
3
ضربدر
تصاویر
کلمات نزدیک
crispy chips
crispy
crispbread
crisp
crisis
criss-crossing
criteria
criterion
critic
critical
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان