[اسم]

critic

/ˈkrɪtɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منتقد

معادل ها در دیکشنری فارسی: ایرادگیر منقد منتقد
  • 1.The critics loved the movie.
    1. منتقدین عاشق فیلم بودند.
a film/an art/a music critic
منتقد فیلم/هنر/موسیقی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان