Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منتقد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
critic
/ˈkrɪtɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
منتقد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ایرادگیر
منقد
منتقد
1.The critics loved the movie.
1. منتقدین عاشق فیلم بودند.
a film/an art/a music critic
منتقد فیلم/هنر/موسیقی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
crisscross
criss-cross applesauce
crispy
crispen
crispbread
critical
croak
croatia
croatian
crochet
کلمات نزدیک
criterion
criteria
criss-crossing
criss-cross
crispy chips
critical
critical mass
critically
criticism
criticize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان