[فعل]

to culminate

/ˈkʌlmɪˌneɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: culminated] [گذشته: culminated] [گذشته کامل: culminated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منجر شدن انجامیدن

  • 1.My arguments with the boss got worse and worse, and finally culminated in my resignation.
    1. بخث من با رئیس بدتر و بدتر شد و سرانجام به استعفای من انجامید.
  • 2.Their many years of research have finally culminated in a cure for the disease.
    2. سالهای بسیار تحقیق آنها نهایتا منجر به روش درمانی برای بیماری شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان