Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . درمان
2 . درمان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
cure
/kjʊr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
درمان
علاج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاره
درمان
نوشدارو
شفا
معالجه
علاج
گزیر
cure for something
درمان برای چیزی
There is still no cure for AIDS.
هیچ درمانی برای ایدز وجود ندارد.
to find/discover a cure
علاج پیدا کردن/کشف کردن
They are trying to find a cure for cancer.
آنها سعی دارند بر سرطان علاجی پیدا کنند.
to seek/search for/look for a cure
به دنبال علاج رفتن/جستجو کردن/گشتن
$3 billion a year is spent searching for a cure for cancer.
سه میلیارد دلار در سال برای جستجو کردن علاجی برای سرطان خرج میشود.
prevention is better than cure
پیشگیری بهتر از درمان است
[فعل]
to cure
/kjʊr/
فعل گذرا
[گذشته: cured]
[گذشته: cured]
[گذشته کامل: cured]
صرف فعل
2
درمان کردن
شفا دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاره کردن
درمان کردن
شفا دادن
معالجه کردن
علاج کردن
مداوا کردن
to cure somebody
کسی را درمان کردن
Will you be able to cure him, Doctor?
آیا میتوانید او را درمان کنید، دکتر؟
to cure something
چیزی را درمان کردن
an operation that can cure short-sightedness in 15 minutes
یک جراحی که میتواند نزدیکبینی را در 15 دقیقه درمان کند.
cure somebody of something
کسی را از چیزی شفا دادن
90% of patients can be cured of the disease.
90% بیماران میتوانند از بیماری شفا پیدا کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
curdle
curd
curbside
curb
curator
cure-all
curfew
curie
curio
curiosity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان