Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کنجکاوی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
curiosity
/ˌkjʊriˈɑsəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کنجکاوی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کنجکاوی
out of curiosity
از سر [روی] کنجکاوی
1. Just out of curiosity I tried the cocaine.
1. فقط از روی کنجکاوی کوکائین را امتحان کردم.
2. She decided to call her ex-boyfriend out of curiosity.
2. او تصمیم گرفت از سر کنجکاوی به دوستپسر سابقش زنگ بزند.
to arouse someone's curiosity
کنجکاوی فردی را برانگیختن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cured
cure
curdled
curd cheese
curbing
curious
curiously
curl
curl up
curler
کلمات نزدیک
curio
curie
curfew
cure-all
cure
curiosity killed the cat
curious
curiously
curl
curl one's hair
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان