Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (موی) فر
2 . فر کردن (مو)
3 . فر بودن (مو)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
curl
/kɜːrl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
(موی) فر
پیچ (مو)
1.The baby had dark eyes and dark curls.
1. بچه چشم های سیاه و (موهای) فر سیاه داشت.
[فعل]
to curl
/kɜːrl/
فعل گذرا
[گذشته: curled]
[گذشته: curled]
[گذشته کامل: curled]
صرف فعل
2
فر کردن (مو)
مجعد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاب دادن
حلقه کردن
میزانپلی کردن
1.He curls his hair once a month.
1. او یکبار در ماه، موهایش را فر میکند.
3
فر بودن (مو)
مجعد بودن
1.His hair curls naturally.
1. موهای او بهطور طبیعی فر است.
تصاویر
کلمات نزدیک
curiously
curious
curiosity killed the cat
curiosity
curio
curl one's hair
curl up
curler
curlew
curling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان