[قید]

curiously

/ˈkjʊr.iː.ə.sli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more curiously] [حالت عالی: most curiously]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با کنجکاوی از سر کنجکاوی

مترادف و متضاد inquisitively
  • 1.‘Are you really an artist?’ Sara asked curiously.
    1. سارا از سر کنجکاوی پرسید: «آیا شما واقعاً یک هنرمند هستید؟»
  • 2.She looked at me curiously.
    2. او با کنجکاوی به من نگاه کرد.

2 به‌طرز عجیب‌وغریبی

مترادف و متضاد oddly
  • 1.Curiously enough, a year later exactly the same thing happened again.
    1. به‌طرز کاملاً عجیب‌وغریبی، یک سال بعد دقیقاً همان اتفاق افتاد.
  • 2.His clothes were curiously old-fashioned.
    2. لباس‌های او به‌طرز عجیب‌وغریبی قدیمی بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان