Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جدول کنار خیابان
2 . کنترل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
curb
/kɜrb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جدول کنار خیابان
لبه جوی کنار خیابان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جدول
[فعل]
to curb
/kɜrb/
فعل گذرا
[گذشته: curbed]
[گذشته: curbed]
[گذشته کامل: curbed]
صرف فعل
2
کنترل کردن
جلوگیری کردن، محدود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ممانعت کردن
مترادف و متضاد
check
control
restrain
1.Apparently, this pill curbs your appetite.
1. ظاهراً این قرص، اشتهای شما را کنترل میکند.
2.He needs to learn to curb his temper.
2. او باید یاد بگیرد عصبانیتش را کنترل کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
curator
cur
cupful
cupcake
cupboard love
curbing
curd cheese
curdled
cure
cured
کلمات نزدیک
curator
curative
curate
curable
cur
curbside
curd
curdle
cure
cure-all
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان