[فعل]

to defer

/dɪˈfɜr/
فعل گذرا
[گذشته: deferred] [گذشته: deferred] [گذشته کامل: deferred]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به تعویق انداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به تعویق انداختن عقب انداختن
formal
مترادف و متضاد delay postpone put off
  • 1.They deferred the decision until February.
    1. آنها (گرفتن) تصمیم را تا فوریه به تعویق انداختند.

2 تسلیم شدن سر فرود آوردن

مترادف و متضاد submit yield
  • 1.He deferred to Tim's superior knowledge.
    1. او تسلیم دانش برتر "تیم" شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان