[اسم]

delivery

/dɪˈlɪv.ə.ri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحویل

معادل ها در دیکشنری فارسی: تحویل
مترادف و متضاد carriage conveyance transportation collection
  • 1.We offer free delivery on orders over $200.
    1. ما برای سفارش‌های بالای 200 دلار، تحویل رایگان پیشنهاد می‌دهیم.
  • 2.You can pay for the carpet on delivery.
    2. می‌توانید پول فرش را هنگام تحویل پرداخت کنید.

2 زایمان وضع حمل

معادل ها در دیکشنری فارسی: زایمان وضع حمل
a delivery ward
بخش زایمان (در بیمارستان)
  • Liz was taken to the delivery ward immediately.
    "لیز" فورا به بخش زایمان منتقل شد.
an easy delivery
یک زایمان راحت
  • She had a very easy delivery with her second child.
    او برای فرزند دومش زایمان خیلی راحتی داشت.

3 توپ پرتاب‌شده (به ویژه بیسبال و کریکت) پرتاب

  • 1.he reached only 42 deliveries
    1. او به تنها 24 پرتاب رسید.

4 ایراد (سخنرانی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ایراد
  • 1.Her delivery was stilted.
    1. سخنرانی او اجباری بود.
  • 2.The beautiful poetry was ruined by her poor delivery.
    2. آن شعر زیبا با سخنرانی بد او خراب شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان