[فعل]

to deliver

/dɪˈlɪv.ər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: delivered] [گذشته: delivered] [گذشته کامل: delivered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحویل دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تحویل دادن رساندن وارد آوردن
مترادف و متضاد bring convey hand over take collect
to deliver something
چیزی را تحویل دادن
  • The store is delivering our new table on Thursday.
    آن مغازه میز جدیدمان را روز پنج‌شنبه تحویل می‌دهد.
to deliver (something) to somebody/something
(چیزی) به کسی/چیزی تحویل دادن
  • Leaflets have been delivered to every household.
    بروشورها به همه خانه‌ها تحویل داده شده‌اند.
to deliver to somebody/something
به کسی/چیزی تحویل دادن
  • We promise to deliver within 48 hours.
    ما قول دادیم تا 48 ساعت آینده (کالا را) تحویل دهیم.

2 به دنیا آوردن زایمان کردن

to deliver a baby
بچه به دنیا آوردن
  • The baby was delivered by Cesarean section.
    بچه (با جراحی) سزارین به دنیا آمد.

3 فراهم کردن برآورده کردن، ارائه دادن

to deliver something
چیزی فراهم کردن
  • The company failed to deliver the high-quality service we expect.
    (آن) شرکت نتوانست خدمات با کیفیتی که ما انتظارش را داشتیم، فراهم کند [ارائه دهد].

4 ایراد کردن (سخنرانی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ایراد کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان