Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بزهکاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
delinquency
/dɪˈlɪŋkwənsi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بزهکاری
قانونشکنی، خلافکاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بزهکاری
خلافکاری
1.Because of his laziness and delinquency, Lefty was an unreliable friend.
1. "لِفتی" به خاطر تنبلی و بزهکاریاش، دوست غیر قابل اعتمادی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
delineation
delineate
delimit
delightful
delighted
delinquent
deliquesce
delirious
delirium
deliver
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان