Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بدنام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to denigrate
/ˈdɛnəˌgreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: denigrated]
[گذشته: denigrated]
[گذشته کامل: denigrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بدنام کردن
بی آبرو کردن، کوچک کردن
مترادف و متضاد
besmirch
criticize
defame
diminish
1.it amused him to denigrate his guests.
1. بی آبرو کردن (کوچک کردن) مهمان هایش برای او سرگرم کننده بود.
2.to denigrate women
2. بدنام کردن زنان
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
dendroctonus rufipennis
den
demur
demonstration
demonstrate
denim
denmark
denomination
denote
denounce
کلمات نزدیک
denier
denial
dengue
dene
dendrology
denigration
denim
denims
denise
denizen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان