[صفت]

dependent

/dəˈpen.dənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more dependent] [حالت عالی: most dependent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وابسته متکی، تحت تکفل

معادل ها در دیکشنری فارسی: وابسته منوط متکی
مترادف و متضاد independent
  • 1.He has three dependent children.
    1. او سه کودک تحت تکفل دارد.
  • 2.I'm not dependent to my friends.
    2. من به دوستانم وابسته نیستم.
  • 3.to be dependent on drugs
    3. وابسته مواد مخدر بودن
  • 4.West Virginia’s economy is dependent on the mining industry.
    4. اقتصاد ویرجینیای غربی متکی به صنعت معدن است.
[اسم]

dependent

/dəˈpen.dənt/
قابل شمارش

2 فرزند نان خور، عائله

معادل ها در دیکشنری فارسی: فرد تحت تکفل نانخور
  • 1.a single man with no dependents
    1. مردی مجرد، بدون هیچ عائله ای [فرزند]
توضیحاتی در رابطه با dependent
واژه dependent در مفهوم اسم، اشاره به فردی (فرزند) دارد که تحت تکفل فردی (پدر و مادر) دیگر است و توانایی برطرف کردن نیاز های اولیه (خوراک و پوشاک و ...) خود را ندارد و به فردی دیگر وابسته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان