Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیثبات کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to destabilize
/ˌdiːˈsteɪbəlaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: destabilized]
[گذشته: destabilized]
[گذشته کامل: destabilized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیثبات کردن
ناپایدار کردن
1.Terrorist attacks were threatening to destabilize the government.
1. حملات تروریستی تهدید میکردند که دولت را ناپایدار کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dessertspoon
dessert spoon
dessert
despotism
despotically
destination
destination wedding
destined
destiny
destitute
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان