[اسم]

destiny

/ˈdɛstəni/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرنوشت تقدیر، سرگذشت، قسمت

مترادف و متضاد fate
  • 1.Becoming famous was her destiny.
    1. مشهور شدن، سرگذشت او بود.
  • 2.Destiny brought them together.
    2. سرنوشت، آنها را کنار هم آورد [تقدیر، آنها را به هم رساند].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان