[اسم]

diamond

/ˈdɑɪ.mənd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 الماس

معادل ها در دیکشنری فارسی: الماس
  • 1.He gave Sara a diamond ring.
    1. او به "سارا" یک انگشتر الماس داد.
  • 2.The lights shone like diamonds.
    2. چراغ‌ها مثل الماس می درخشیدند.

2 لوزی (هندسه)

3 زمین (بیسبال)

4 فضای داخلی چهار بیس (بیسبال)

توضیحاتی درباره diamond
به فضای مربعی شکل بین خطوط چهار بیس، diamond گفته می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان