Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . الماس
2 . لوزی (هندسه)
3 . زمین (بیسبال)
4 . فضای داخلی چهار بیس (بیسبال)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
diamond
/ˈdɑɪ.mənd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
الماس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
الماس
1.He gave Sara a diamond ring.
1. او به "سارا" یک انگشتر الماس داد.
2.The lights shone like diamonds.
2. چراغها مثل الماس می درخشیدند.
2
لوزی (هندسه)
3
زمین (بیسبال)
4
فضای داخلی چهار بیس (بیسبال)
توضیحاتی درباره diamond
به فضای مربعی شکل بین خطوط چهار بیس، diamond گفته میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
diamine
diametrically
diameter
diamagnetism
diamagnetic
diamond anniversary
diamond ring
diamond wedding
diamonds
diana
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان