Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پخش شدن
2 . اشاعه دادن
3 . پراکنده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to diffuse
/dɪˈfjus/
فعل ناگذر
[گذشته: diffused]
[گذشته: diffused]
[گذشته کامل: diffused]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پخش شدن
اشاعه پیدا کردن
مترادف و متضاد
disperse
spread out
1.The idea of equality and liberty diffused through society after the French Revolution.
1. اندیشه برابری و آزادی پس از انقلاب فرانسه در میان (افراد) جامعه اشاعه پیدا کرد.
2
اشاعه دادن
پخش کردن
formal
1.The problem is how to diffuse power without creating anarchy.
1. مشکل چگونگی اشاعه دادن قدرت بدون بهوجود آوردن هرجومرج است.
[صفت]
diffuse
/dɪˈfjus/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more diffuse]
[حالت عالی: most diffuse]
3
پراکنده
پخششده، پخشوپلا
مترادف و متضاد
dispersed
scattered
concentrated
diffuse thoughts
افکار پراکنده
تصاویر
کلمات نزدیک
diffraction
diffident
diffidence
difficulty
difficult
diffusion
dig
dig in!
dig into
dig out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان