Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کندن (زمین)
2 . کاوش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to dig
/dɪg/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: dug]
[گذشته: dug]
[گذشته کامل: dug]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کندن (زمین)
حفر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حفاری کردن
کاویدن
کندن
مترادف و متضاد
cultivate
excavate
unearth
to dig something
چیزی را کندن
1. to dig a ditch/grave/hole/tunnel
1. کندن چاله/قبر/حفره/تونل
2. You need to dig the garden before you plant the seeds.
2. قبل از کاشتن تخمها، باید باغ را بکنی [برای حفر چاله بیل بزنی].
to dig for something
برای (یافتن) چیزی حفر کردن
to dig for coal/gold
برای (یافتن) ذغال سنگ/طلا حفر کردن
[اسم]
dig
/dɪg/
قابل شمارش
2
کاوش
حفاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کاوش
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
diffident
diffidence
difficult
differently-abled
differently
dig around
dig in
dig into
dig into a hole
dig out
کلمات نزدیک
diffusion
diffuse
diffraction
diffident
diffidence
dig in!
dig into
dig out
dig up
digest
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان