[فعل]

to dilate

/daɪˈleɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: dilated] [گذشته: dilated] [گذشته کامل: dilated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گشاد شدن کش آمدن، منبسط شدن

مترادف و متضاد contract
  • 1.Her eyes dilated with fear.
    1. (مردمک) چشمانش از ترس گشاد شدند.

2 گشاد کردن منبسط کردن

  • 1.Horses sometimes dilate their nostrils when anxious.
    1. وقتی اسب‌ها عصبی می‌شوند، گاهی سوراخ‌های بینی‌شان را گشاد می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان