Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوراهی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
dilemma
/dəˈlem.ə/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوراهی
معضل، مخمصه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوراهی
مترادف و متضاد
conundrum
predicament
quandary
1.In "The Lady or the Tiger," the hero had the dilemma of which door to open.
1. در [داستان] "بانو یا ببر" قهرمان بر سر دوراهی بود که کدام در را باز کند.
2.It is sensible not to panic in the face of a dilemma.
2. منطقی است که در مواجهه با دوراهی هراسان نشوید.
3.Lottie faced the dilemma of whether to approve of the operation or not.
3. "لاتی" با دوراهی مواجهه شد که آیا عملیات را تأیید کند یا نه.
a moral dilemma
معضل اخلاقی
تصاویر
کلمات نزدیک
dilatory
dilation
dilate
dilatation
dilapidation
dilettante
diligence
diligent
diligently
dill
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان