Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کثیف
2 . کثیف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
dirty
/ˈdɜrti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: dirtier]
[حالت عالی: dirtiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کثیف
گرد و خاکی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آلوده
پلشت
پلید
چرک
چرکین
ناپاک
لچر
گردآلود
کثیف
مترادف و متضاد
filthy
smeared
soiled
unwashed
clean
1.Try not to get too dirty!
1. سعی کن زیادی گرد و خاکی نشوی!
2.your hands are dirty, go and wash them.
2. دستهایت کثیف هستند، برو و آنها را بشوی.
[فعل]
to dirty
/ˈdɜrti/
فعل گذرا
[گذشته: dirtied]
[گذشته: dirtied]
[گذشته کامل: dirtied]
صرف فعل
2
کثیف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کثیف کردن
1.She didn't like him dirtying her nice clean towels.
1. او دوست نداشت او حولههای تمیز و زیبایش را کثیف کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
dirt poor
dirt on
dirt cheap
dirt
dirndl
dirty linen
disability
disable
disabled
disablement
کلمات نزدیک
dirt road
dirt farmer
dirt cheap
dirt
dirigible
dirty bomb
dirty old man
dirty one's hands
dirty rat
dirty trick
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان