Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ناتوانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
disability
/ˌdɪs.əˈbɪl.ət̬.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ناتوانی
معلولیت، نقص عضو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ازکارافتادگی
نقص عضو
مترادف و متضاد
ability
1.a physical disability
1. ناتوانی جسمانی
2.She is deaf, but refuses to let her disability prevent her from doing what she wants to do.
2. او ناشنواست اما نمیگذارد که این ناتوانی او را از انجام کاری که دوست دارد باز دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
dis
dirty trick
dirty rat
dirty one's hands
dirty old man
disable
disabled
disablement
disabling
disabuse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان