[اسم]

disability

/ˌdɪs.əˈbɪl.ət̬.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناتوانی معلولیت، نقص عضو

معادل ها در دیکشنری فارسی: ازکارافتادگی نقص عضو
مترادف و متضاد ability
  • 1.a physical disability
    1. ناتوانی جسمانی
  • 2.She is deaf, but refuses to let her disability prevent her from doing what she wants to do.
    2. او ناشنواست اما نمی‌گذارد که این ناتوانی او را از انجام کاری که دوست دارد باز دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان