[صفت]

disabled

/dɪsˈeɪ.bəld/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more disabled] [حالت عالی: most disabled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناتوان معلول، ازکارافتاده

معادل ها در دیکشنری فارسی: ازکارافتاده معلول
مترادف و متضاد crippled handicapped paralysed physically challenged able-bodied
  • 1.mentally disabled
    1. ناتوان ذهنی
  • 2.Peter is disabled, he lost a leg in an accident.
    2. "پیتر" معلول است، او یک پایش را در سانحه‌ای از دست داد.
  • 3.The accident left him severely disabled.
    3. تصادف او را شدیدا ناتوان [عاجز] کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان