[فعل]

to disabuse

/dɪsəˈbjus/
فعل گذرا
[گذشته: disabused] [گذشته: disabused] [گذشته کامل: disabused]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (از اشتباه) درآوردن (از حقیقت) اگاه کردن

مترادف و متضاد disillusion
  • 1.he quickly disabused me of my mistakes.
    1. او سریعا مرا از اشتباهاتم آگاه کرد.
  • 2.to disabuse someone of something
    2. کسی را از چیزی آگاه کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان