Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پراکنده کردن
2 . متفرق شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to disperse
/dɪˈspɜrs/
فعل گذرا
[گذشته: dispersed]
[گذشته: dispersed]
[گذشته کامل: dispersed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پراکنده کردن
متفرق ساختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتشار دادن
پخش کردن
پراکندن
پراکنده شدن
پراکنده کردن
متفرق کردن
مترادف و متضاد
diffuse
scatter
separate
1.The high winds and rain dispersed the crowd.
1. بادهای تند و باران جمعیت را پراکنده ساخت.
2
متفرق شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متفرق شدن
1.The crowd dispersed quickly.
1. جمعیت بهسرعت متفرق شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
dispersal
dispensing chemist
dispenser
dispense
dispensation
dispersed
dispersion
dispirit
dispirited
dispiritedly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان