[فعل]

to dispose

/dɪˈspoʊz/
فعل ناگذر
[گذشته: disposed] [گذشته: disposed] [گذشته کامل: disposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دور ریختن دور انداختن، از شر چیزی خلاص شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دور ریختن
  • 1.He had disposed of all his costumes.
    1. او تمام لباس‌هایش را دور انداخته بود.
  • 2.The waste is disposed of in the North Sea.
    2. زباله‌ها در دریای شمال ریخته می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان