[اسم]

disposition

/dˌɪspəzˈɪʃən/
قابل شمارش

1 خوی طبع، منش

معادل ها در دیکشنری فارسی: خلق خوی سیرت منش طبیعت مشرب
مترادف و متضاد temperament
  • 1.These dogs show a very sociable disposition.
    1. این سگ‌ها خویی بسیار اجتماعی نشان می‌دهند.
  • 2.This film is not recommended for those of a nervous disposition.
    2. این فیلم برای کسانی که طبع استرسی دارند، توصیه نمی‌شود.

2 میل تمایل

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمایل
مترادف و متضاد inclination tendency
  • 1.Do people have a natural disposition to be good?
    1. آیا مردم میل طبیعی به خوب‌بودن دارند؟
  • 2.He shows a disposition towards violence.
    2. او تمایل به خشونت نشان می‌دهد.

3 استقرار آرایش، طرز قرارگیری

معادل ها در دیکشنری فارسی: استقرار
  • 1.The plan shows the disposition of the rooms.
    1. این نقشه محل قرارگیری اتاق‌ها را نشان می‌دهد.
  • 2.They gave us a new strategic dispositions of our forces.
    2. آن‌ها به ما یک آرایش استراتژیک جدید برای نیروهایمان دادند.

4 واگذاری (پول یا ملک در وصیت‌نامه)

  • 1.A solicitor advised him as to the disposition of the money.
    1. یک وکیل به او در مورد واگذاری پولش مشورت داد.
  • 2.This is a tax which affects the disposition of assets on death.
    2. این مالیاتی است که واگذاری اموال بعد از مرگ را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان