Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ایستادگی کردن
2 . مشاجره کردن
3 . انکار کردن
4 . مشاجره
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to dispute
/dɪˈspjut/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: disputed]
[گذشته: disputed]
[گذشته کامل: disputed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ایستادگی کردن
مترادف و متضاد
fight
quarrel
accept
1.Our patriotic soldiers disputed every inch of ground during the battle.
1. سربازان میهنپرست ما در طول نبرد (برای حفظ) هر اینچ از خاک ایستادگی کردند.
2.The losing team disputed the contest up until the final minute of play.
2. تیم بازنده تا آخرین دقیقه مسابقه ایستادگی کرد.
2
مشاجره کردن
مباحثه کردن، مورد جروبحث قرار دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جر و بحث کردن
مشاجره کردن
3
انکار کردن
مخالفت کردن
1.Few would dispute that travel broadens the mind.
1. عده کمی این (موضوع) را انکار میکنند که مسافرت ذهن را باز میکند.
[اسم]
dispute
/dɪˈspjut/
قابل شمارش
4
مشاجره
جدل، مباحثه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اختلاف
بحث
تنازع
جدال
جدل
جر و بحث
مناقشه
مشاجره
مجادله
مترادف و متضاد
argument
quarrel
squabble
agreement
1.There was a dispute about which driver caused the accident.
1. مشاجرهای در باب آن که کدام راننده موجب تصادف شد، در جریان بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
disputation
disputant
disprove
disproportionate
dispossession
disqualification
disqualify
disquiet
disquieting
disquisition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان