[اسم]

disrepair

/ˌdɪsrɪˈper/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نیازمند به تعمیر خراب، درب‌وداغون

  • 1.The building had fallen into disrepair.
    1. ساختمان نیازمند به تعمیر بود.
  • 2.The castle was in such a state of disrepair that they decided not to spend money on it.
    2. قلعه آن‌قدر در شرایط درب‌وداغونی بود که آنها تصمیم گرفتند پولی برایش خرج نکنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان