[اسم]

ditty

/ˈdɪti/
قابل شمارش
[جمع: ditties]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تصنیف کوچک سرود کوتاه و ساده

معادل ها در دیکشنری فارسی: تصنیف
  • 1.It reminds me of a little ditty my grandad used to sing.
    1. آن من را یاد تصنیف کوچکی انداخت که پدربزرگم همیشه می خواند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان