[عبارت]

do housework

/du ˈhaʊˌswɜrk/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کار خانه انجام دادن

  • 1.I do all the housework while he just does the dishes now and again.
    1. من تمام کارهای خانه را انجام می‌دهم، در حالی که او هر از گاهی ظرف‌ها را می‌شوید.
  • 2.I hate doing housework.
    2. من از انجام کار خانه متنفرم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان