Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کشتن
2 . آسیب رساندن
3 . خسته کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to do in
/duː ˈɪn/
فعل گذرا
[گذشته: did in]
[گذشته: did in]
[گذشته کامل: done in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کشتن
informal
1.He was planning to do himself in.
1. او قصد داشت که خودش را بکشد.
2
آسیب رساندن
مجروح کردن
1.He did his back in lifting heavy furniture.
1. او بهخاطر بلند کردن اثاثیه سنگین به کمرش آسیب رساند.
3
خسته کردن
informal
1.That walk really did me in.
1. آن پیادهروی واقعاً من را خسته کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
do good
do for
do dirty
do bit
do best
do nut
do out
do out of
do over
do own thing
کلمات نزدیک
do i check in here for air france flight 605 to tokyo?
do housework
do homework
do gymnastics
do good
do irreparable damage
do market research
do martial arts
do more harm than good
do not swim here.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان