[فعل]

to dodge

/dɑʤ/
فعل گذرا
[گذشته: dodged] [گذشته: dodged] [گذشته کامل: dodged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جاخالی دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جاخالی دادن
  • 1.He ran across the busy road, dodging the cars.
    1. او از عرض آن خیابان شلوغ در حالی که از اتومبیل‌ها جاخالی می‌داد، دوید.

2 طفره رفتن از زیر (چیزی) در رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: حاشیه رفتن طفره رفتن
مترادف و متضاد sidestep
  • 1.He was accused of dodging his taxes.
    1. او متهم به در رفتن از زیر پرداخت مالیات‌هایش شد.
  • 2.The politician dodged the question with a meaningless reply.
    2. آن سیاستمدار با پاسخی بی‌معنی از آن سوال طفره رفت.
[اسم]

dodge

/dɑʤ/
قابل شمارش

3 جاخالی

معادل ها در دیکشنری فارسی: جاخالی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان