[اسم]

dominance

/ˈdɑːmɪnəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تسلط سلطه، چیرگی، نفوذ

معادل ها در دیکشنری فارسی: تحکم تسلط
  • 1.Large gorillas hit their chests to express their dominance over others.
    1. گوریل‌های بزرگ به سینه خود می‌کوبند تا چیرگی خود را بر دیگران نشان دهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان