[فعل]

to dominate

/ˈdɑməˌneɪt/
فعل گذرا
[گذشته: dominated] [گذشته: dominated] [گذشته کامل: dominated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (تحت) تسلط داشتن کنترل کردن، زیر سلطه خود در آوردن

  • 1.He refuses to let others speak and dominates every meeting.
    1. او اجازه صحبت به دیگران نمی‌دهد و همه جلسات را (خودش) کنترل می‌کند.
  • 2.Her company dominates the global market.
    2. شرکت او بازار جهانی را زیر سلطه خود دارد.

2 بهتر بازی کردن (ورزش) بازی را در دست داشتن

  • 1.Arsenal dominated the first half of the match.
    1. آرسنال در نیمه اول بازی بهتر بازی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان