[اسم]

downfall

/ˈdaʊnˌfɔl/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سقوط (موجب) سرنگونی

  • 1.Greed was her downfall.
    1. طمع موجب سرنگونی او شد.
  • 2.The scandal led to the senator’s downfall.
    2. (آن) رسوایی به سقوط سناتور ختم شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان