[اسم]

drawer

/drɔːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کشو دراور، [کمد کشودار]

معادل ها در دیکشنری فارسی: کشو
  • 1.I don't like to go through other people's drawers.
    1. دوست ندارم کشوی دیگران را جستجو کنم.
  • 2.I keep my socks in the bottom drawer.
    2. جوراب‌هایم را در کشوی پایینی قرار می‌دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان