[اسم]

driver

/ˈdrɑɪ.vər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 راننده

معادل ها در دیکشنری فارسی: راننده شوفر
مترادف و متضاد chauffeur motorist
  • 1.The driver of the van was killed in the accident.
    1. راننده ون در تصادف کشته شد.
a taxi driver
یک راننده تاکسی

2 چوب گلف با سر چوبی

3 گرداننده (نرم‌افزار) راه‌انداز

specialized
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان