Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مناسب
2 . موعد (پرداخت، انجام کاری و...)
3 . موعد به دنیا آمدن (کودک)
4 . بهخاطر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
due
/du/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more due]
[حالت عالی: most due]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مناسب
کافی
مترادف و متضاد
proper
sufficient
due care and attention
مراقب و توجه مناسب
driving without due care and attention
رانندگی بدون مراقب و توجه مناسب [کافی]
2
موعد (پرداخت، انجام کاری و...)
due for something
موعد چیزی
The band's first album is due for release later this month.
موعد انتشار اولین آلبوم گروه اواخر همین ماه است.
a sum of money is due ...
موعد پرداخت (مبلغی پول)
1. My rent is due at the beginning of the month.
1. موعد پرداخت اجاره من، اول ماه است.
2. Payment is due on 1 October.
2. موعد حقوق اول اکتبر است.
due to do something
موعد انجام کاری/چیزی
The new road is due to open in April.
موعد افتتاح این جاده جدید، ماه آوریل است [این جاده جدید، قرار است در ماه آوریل افتتاح شود].
3
موعد به دنیا آمدن (کودک)
1.When's the baby due?
1. موعد به دنیا آمدن آن بچه چه زمانی است [آن بچه چه زمانی به دنیا میآید]؟
4
بهخاطر
بهموجب
due to something/somebody
بهخاطر چیزی/کسی
1. Most of the problems were due to human error.
1. بیشتر مشکلات بهخاطر خطای انسانی بود.
2. The team's success was largely due to her efforts.
2. موفقیت تیم بهطرز عمدهای بهخاطر تلاشهای او بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
dudgeon
dude ranch
dude
dud
ductus
due date
due for
due to
due to the fact that
duel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان