Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کسلکننده
2 . خفیف
3 . ابری
4 . کند (لبه چاقو، تیغ و ...)
5 . کدر
6 . کساد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
dull
/dʌl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: duller]
[حالت عالی: dullest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کسلکننده
خستهکننده، بیحال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یکنواخت
ملالتبار
ملالآور
کسالتآور
کسلکننده
مترادف و متضاد
boring
dreary
tedious
tiresome
uninteresting
interesting
1.Life is never dull in a big city.
1. زندگی هرگز در یک شهر بزرگ کسلکننده نیست.
2.She is dull like her father.
2. او مانند پدرش بیحال است.
2
خفیف
a dull ache/pain
درد خفیف
3
ابری
گرفته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گرفته
مترادف و متضاد
cloudy
overcast
1.It was a dull day.
1. آن روزی ابری بود.
4
کند (لبه چاقو، تیغ و ...)
1.A dull knife
1. یک چاقوی کند
5
کدر
بینور، کمسو، کمنور
1.Her eyes were dull.
1. چشمان او بینور بودند.
2.We could just see a dull glow given off by the fire's last embers.
2. ما فقط میتوانستیم روشنایی کمسویی که آخرین بارقههای آتش ساطع میکردند را ببینیم.
dull colors/hair/eyes
رنگها/مو/چشم کدر
6
کساد
راکد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کساد
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
dulcimer
dulcian
duke it out
duke blue
duiker
dullness
dully
dumb
dumb as a coal bucket
dumb bunny
کلمات نزدیک
dulcimer
dulcify
dulcet
dukedom
duke
dull blade
dull green
dullard
dullness
duly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان