[صفت]

dumb

/dʌm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: dumber] [حالت عالی: dumbest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 احمق احمقانه

مترادف و متضاد stupid smart
  • 1.If the police question you, act dumb.
    1. اگر پلیس از تو سؤال پرسید، ادای احمق‌ها را دربیاور [خودت را بزن به نفهمی].
  • 2.That was a pretty dumb thing to do.
    2. آن کار بسیار احمقانه‌ای بود.
a dumb idea
ایده‌ای احمقانه
a dumb person
فردی احمق

2 لال گنگ، زبان‌بسته

معادل ها در دیکشنری فارسی: زبان‌بسته لال گنگ
  • 1.The child is deaf and dumb.
    1. آن کودک کر و لال است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان