Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گوشواره
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
earring
/ˈɪr.rɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گوشواره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گوشواره
1.He was wearing an earring in his left ear.
1. او در گوش چپش گوشواره داشت.
2.I bought a pair of earrings.
2. من یک جفت گوشواره خریدم.
gold earrings
گوشواره طلا
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
earplug
earphone
earnings
earnest
earn
ears are burning
earth
earth yellow
earthnut
earthquake
کلمات نزدیک
earplug
earpiece
earphones
earnings
earnestness
earset
earshot
earth
earth science
earth tremor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان