[اسم]

earring

/ˈɪr.rɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گوشواره

معادل ها در دیکشنری فارسی: گوشواره
  • 1.He was wearing an earring in his left ear.
    1. او در گوش چپش گوشواره داشت.
  • 2.I bought a pair of earrings.
    2. من یک جفت گوشواره خریدم.
gold earrings
گوشواره طلا
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان