Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زمین
2 . خاک
3 . سیم اتصال به زمین
4 . متصل کردن (مدار الکتریکی) به زمین
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
Earth
/ɜːrθ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زمین
سیاره زمین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارض
زمین
کره زمین
زمینی
مترادف و متضاد
globe
planet
world
1.Swimming pool is the best place on Earth to be on a hot day like this.
1. در یک روز گرم مثل امروز استخر بهترین جای روی زمین است.
2.The Earth takes approximately 365 days to go round the Sun.
2. حدودا 365 روز طول میکشد تا زمین دور خورشید بچرخد.
3.The ploughed earth looked rich and dark.
3. آن زمین شخم زده شده بنظر غنی و تیره میآمد.
4.We live on Earth.
4. ما در سیاره زمین زندگی میکنیم.
2
خاک
(earth)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاک
گل
مترادف و متضاد
soil
1.Cover the seeds with earth.
1. روی دانها را با خاک بپوشانید.
3
سیم اتصال به زمین
(earth)
مترادف و متضاد
ground
[فعل]
to earth
/ɜːrθ/
فعل گذرا
[گذشته: earthed]
[گذشته: earthed]
[گذشته کامل: earthed]
صرف فعل
4
متصل کردن (مدار الکتریکی) به زمین
مترادف و متضاد
ground
تصاویر
کلمات نزدیک
earshot
earset
earring
earplug
earpiece
earth science
earth tremor
earth's rotation
earthen
earthenware
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان