[فعل]

to eat up

/it ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: ate up] [گذشته: ate up] [گذشته کامل: eaten up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (کامل) خوردن

  • 1.Be a good boy and eat up your dinner.
    1. پسر خوبی باش و شامت را کامل بخور.
  • 2.He was so hungry that he ate up everything on his plate.
    2. او به‌قدری گرسنه بود که هر چه در بشقابش بود، خورد [او به‌قدری گرسنه بود که غذایش را کامل خورد].

2 آزار دادن اذیت کردن، عصبانی کردن

informal
  • 1.That really eats me up.
    1. این واقعاً آزارم می‌دهد.

3 ناراحت کردن غمگین کردن

informal
  • 1.That's really eating me up.
    1. آن خیلی دارد ناراحتم می‌کند.

4 لذت بردن

informal
مترادف و متضاد enjoy
  • 1.He is eating up all the praise he's getting.
    1. دارد از تمام تعریف‌هایی که از او می‌شود، لذت می‌برد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان