[اسم]

eatery

/ˈiːtəri/
قابل شمارش
[جمع: eateries]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رستوران غذاخوری

معادل ها در دیکشنری فارسی: غذاخوری
  • 1.We usually go to lunch at an eatery that is just around the corner from the office.
    1. ما معمولا در رستورانی غذا می خوریم که دقیقا سر نبش شرکت است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان