[اسم]

edge

/edʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حاشیه

معادل ها در دیکشنری فارسی: حاشیه
مترادف و متضاد border boundary perimeter verge
  • 1.They built the church on the edge of the village.
    1. آنها کلیسا را در حاشیه روستا ساختند.

2 برتری

  • 1.In terms of experience, she definitely had the edge over the other people that we interviewed.
    1. از نظر تجربه، او قطعا بر سایر افرادی که مصاحبه کردیم برتری داشت.

3 لبه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دم لبه لب کناره
  • 1.Careful with that open tin - it's got a very sharp edge.
    1. مواظب آن قوطی در باز باش؛ لبه بسیار تیزی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان