[فعل]

to eject

/ɪˈdʒekt/
فعل گذرا
[گذشته: ejected] [گذشته: ejected] [گذشته کامل: ejected]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیرون انداختن به‌زور بیرون کردن

formal
مترادف و متضاد throw out
  • 1.Police ejected a number of violent protesters from the hall.
    1. پلیس تعدادی از معترضین خشن را از سالن بیرون انداخت.

2 پرتاب کردن با فشار پرت کردن

  • 1.Used cartridges are ejected from the gun after firing.
    1. فشنگ‌های استفاده شده بعد از شلیک از تفنگ به بیرون پرت می‌شوند.

3 جدا شدن صندلی خلبان هنگام سقوط بیرون پریدن (از هواپیمای در حال سقوط)

  • 1.The pilot managed to eject moments before the plane crashed.
    1. خلبان توانست لحظاتی قبل از اینکه هواپیما سقوط کند از هواپیما بیرون بپرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان