Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیرون انداختن
2 . پرتاب کردن
3 . جدا شدن صندلی خلبان هنگام سقوط
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to eject
/ɪˈdʒekt/
فعل گذرا
[گذشته: ejected]
[گذشته: ejected]
[گذشته کامل: ejected]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیرون انداختن
بهزور بیرون کردن
formal
مترادف و متضاد
throw out
1.Police ejected a number of violent protesters from the hall.
1. پلیس تعدادی از معترضین خشن را از سالن بیرون انداخت.
2
پرتاب کردن
با فشار پرت کردن
1.Used cartridges are ejected from the gun after firing.
1. فشنگهای استفاده شده بعد از شلیک از تفنگ به بیرون پرت میشوند.
3
جدا شدن صندلی خلبان هنگام سقوط
بیرون پریدن (از هواپیمای در حال سقوط)
1.The pilot managed to eject moments before the plane crashed.
1. خلبان توانست لحظاتی قبل از اینکه هواپیما سقوط کند از هواپیما بیرون بپرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
either
eire
eighty-two
eighty-three
eighty-six
ekg
elaborate
elaborately
elaeagnus commutata
eland
کلمات نزدیک
ejaculation
ejaculate
either
eire
einstein
ejection
ejector seat
eke
eke out
ekg machine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان