[فعل]

to enable

/ɛˈneɪbəl/
فعل گذرا
[گذشته: enabled] [گذشته: enabled] [گذشته کامل: enabled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قادر ساختن ممکن کردن

مترادف و متضاد allow
  • 1.the evidence would enable us to exonerate him.
    1. شواهد ما را قادر خواهد ساخت که او را تبرئه کنیم.
  • 2.This new program will enable older people to study at college.
    2. این برنامه افراد مسن‌تر را قادر می‌کند که در دانشکده درس بخوانند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان